شعری از اسماعیل خوئی
چه کرده بود؟!
ای بی پدر، بگو: به تو مادر چه کرده بود؟!
با ما بگو که با تو ستمگر چه کرده بود؟!
کُشتی برادرم، پسرش، را چرا؟ چرا؟
با ما بگو که جانِ برادر چه کرده بود؟!
او هم،چو مادر وپدر و خواهر وخودم،
جز این که آرزو کند، آخر چه کرده بود؟!
آزادی و برابری و شادی وامید:
جز آرزوی این همه، دیگر چه کرده بود؟!
کوچک ترین مناسبت و نسبتی نداشت:
با هر چه کرده ای تو بدو، هر چه کرده بود!
حق را عزیز داشتن و باستم ستیز:
زین ها کدام بود خطا، گر چه کرده بود؟!
دق کرد مادرِ من از اندوهِ مرگِ او:
ای بی پدر! چرا؟ به تو مادر چه کرده بود؟!
دیوانه گشت خواهرَک ام زین همه شکنج:
ای بی شرف! چرا؟ به تو خواهر چه کرده بود؟!
من نیز، در رگ ام، همه خون زهرگشت، چون
دیدم به پیروانِ تو باور چه کرده بود!
وز دین گریختم، چو بدانستم از نخست
با ما خدای تان و پیمبر چه کرده بود!
دوم مرداد۱۳۹۷،
بیدرکجای لندن