این بار
زمين از جاى رانده شد
كوه هاى بسيار ريزش كردند
و آبهاى اقيانوس جابجا شدند
به همت ماهيچه هاى ورزيده درهم پيچيده
با التهاب و آماس زخم ها و پاها و دستها
در سایه لرزش فانوس نور
در نوید نزدیکی و نجات
***
دگربار
رود خون و جراحت
از زنجیرها و زخمها و دارها
از خونابه نغمههای لخته در گلو
با یاری همسایگان آه
و ساکنان خانه اندوه
جاری در زمین خشک و ترک خورده
به امید تقسیم نان
و لمس آستان سنبلههای روشن گندمزارها
***
و باز
خشنودی تمام عیار شقاوت
ریشخند خون و زندگی و کرامت
و تکرار همان داستان شگفت انگیز و نفرتانگیز
امیدها و داسها
در چنان حجمی عظیم
که کودکان آرمیده در گاهواره
به ضجه سخن گفتن آغاز کردهاند
و ستارههای بیشمار در حفره قلبها
با سوسویی زرد
به جسارت به میعاد سرور و نور
از پناهگاه خویش بیرون جهیدهاند
اکنون این هیچ انگاشتهگان
فریاد فروخورده گذشتگان
این خستهگان امیدوار
میراث داران زخمها و زنجیرها
دگر بار به جنبش آمده
و با لمس زنجیرهایش
گرسنه و بیقرار
ایستاده بر یال تپهها
اینبار
نوشیده از پستان کوه
درست در طلوع آفتاب
سرخ رو و بی اعتنا
به امر الهی در ستایش سیاهی و سود
در استوارنامه بردگی ابدی
و سلطنت بی اعتبار سایهها
سنگین و فشرده پیش میروند
تا پایان تاریخ رنجها
تا محو بنیانگذار فقر و اسارت
تا محو مرزها
تا انهدام تحقیر و اهانت
تا تقسیم نان و عدالت
و
جلوهای از حضور
انسان و سعادت.
هاشم فاضلی