
در رثای انسان
در کوچه صدای طبل و سنج میاید
عشق در مرخصی ست
خرد در کما
انسانحیران و سرگردان .
و اینک بنی آدم
اعضای قطعه قطعه شده یکپیکرند
و خونشان
سیراب میکند درخت ادیان را .
خرد ستیزان
آکادمی ارسطو را قفل زده اند
و با ادیان
تکه تکه کرده اند
بشریت را .
اینک
انسانشعله ایست در باد .
از برون صدای طبل و سنج میاید
از درون صدای فرو ریختن .
توفیق اجباری
این جبر زمان ست
و یا جبر مکان ست
و یا بخت فرو خفته
و یا جهل ورم کرده ماست
که چنین در بندیم ؟
ما چرا با فرهنگغنی
به – ولی – محتاجیم
ولی آنان که ندارند فرهنگ
که ندارند ز هوش و خرد اندک سهمی
به – ولی – هیچ ندارند نیاز ؟
ای عجب توفیق اجباری ! !
کز میان ملل ریز و درشت
دست عظمای ولایت
پس کله ماست
ای عجب توفیقی ! !
سیزیف
آه چه زمان
پرنده ساعت دیواری
بخواب خواهد رفت
تا سیزیف
از رنج مکررش
دمی بیاساید .
عبدالله فیض اللهی
۹۹ / ۹ / ۱۷